احساس ت را نفس مي كشم
نگاهت را مي خوانم
قلبت را مي نوازم
صدايت را مي بوسم
از عاشقانههايت
براي خودم لباس مي دوزم
ديوانه نيستم فقط يك جور خاص
كه كسي بلد نيست،دوستت دارم♥️
برچسب: ،
ادامه مطلب
دانلود رايگان فيلم و سريال و انيميشن
احساس ت را نفس مي كشم
نگاهت را مي خوانم
قلبت را مي نوازم
صدايت را مي بوسم
از عاشقانههايت
براي خودم لباس مي دوزم
ديوانه نيستم فقط يك جور خاص
كه كسي بلد نيست،دوستت دارم♥️
سنجاق كن
دوستت دارمهاي مرا
سمت غرب سينهات
تا قلبت بشنود
بلرزد،بتپد تنها براي من
چقدر خوبه.
وسط اين همه هياهو و شلوغي زندگي،
يكي باشه كه تو رو ديوانهوار دوست داشته باشه
و تو رو به زندگي دلبستهتر كنه
خندههاش تو رو دور كنه از اين هياهو،
براي عاشقانه زيستن بتوني اون آدم رو بهانه كني♥️
ديدن روي تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار كه جان بر لب ماست
بت روي تو پرستيم و ملامت شنويم
بت پرستي اگر اين است كه اين مذهب ماست
شرب مي با لب شيرين تو ما راست حلال
بي خبر زاهد از اين ذوق كه در مشرب ماست
نيست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخني
در همه سال و مه اين قصه روز و شب ماست
در تو يك يا رب ما را اثري نيست ولي
قدسيان را به فلك غلغله از يا رب ماست
«فرصت شيرازي»
ديدن روي تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار كه جان بر لب ماست
بت روي تو پرستيم و ملامت شنويم
بت پرستي اگر اين است كه اين مذهب ماست
گرچه در مكتب عشقيم همه ابجدخوان
شيخ را پير خرد طفل ره مكتب ماست
شرب مي با لب شيرين تو ما راست حلال
بي خبر زاهد از اين ذوق كه در مشرب ماست
نيست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخني
در همه سال و مه اين قصه روز و شب ماست
در تو يك يا رب ما را اثري نيست ولي
قدسيان را به فلك غلغله از يا رب ماست
چرخ عشقيم و تو ما را چو مهي زيب كنار
خون دل چون شفق و اشك روان كوكب ماست
اينكه نامش به فلك مهر جهان افروز است
روشن است اين كه يكي ذره ز تاب و تب ماست
خواستم تا كه شوم بسته فتراكش گفت
فرصت اين بس كه سرت خاك سم مركب ماست ...
فرصت شيرازي
ابناي روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زندهدلان كوي دلبر است
كاش آن به خشم رفته ي ما آشتيكنان
بازآمدي كه ديده ي مشتاق بر در است
زنهار از اين اميد درازت كه در دل است
هيهات از اين خيال محالت كه در سر است.